استرنبرگ خرد را تعادل می داند.تعادل بین نیازهای خود و دیگری ،بین توانشهای مختلف خود.رسیدن به تعادل یعنی در نظرگرفتن صلاح عمومی یعنی به خوشبختی همگانی.این رمز بهزیستی است.
در دنیایی که همه به فکر خود هستند و موفقیت خود را در پایمال کردن حق دیگران می دانند لازم است که به خود بازگردیم و کمی خرد ورز شویم.
در دنیایی که همه به فکر خود هستند و موفقیت خود را در پایمال کردن حق دیگران می دانند لازم است که به خود بازگردیم و کمی خرد ورز شویم.
3 نظرات:
همینطوره و به نظر من مقدمه ی رسیدن به خرد، داشتن معنایی در زندگی ست.
با سلام خدمت استاد گرامي
هر چند زياد الکترونيک نيستم، امروز فرصت شد تا سري به وبلاگ شما بزنم. وبلاگ خوبي درست کرديد. به نظرم اگر مطالب وبلاگ نظرات شخصي شما در مورد مباحث مرتبط با رشته روانشناسي و تعليم و تربيت در جامعه خودمون، آنهم به صورت انتقادي و به زبان غيرعلمي باشه خيلي جالبتر ميشه.
يکي از ضعفهايي که ما دانشجوهاي علوم رفتاري بويژه در دوره هاي تحصيلات تکميلي دچارشيم همين عدم تفکر و خردورزيه. طوري غرق روش تحقيق و آمار و ابزار به دستآوردن داده هامون(و به طور کلي در يک ساختار ازپيش تعيين شده قرار دادن کارمون) ميشيم که از فکر کردن به معني و تفسير دادههامون واميمونيم. در دوره هاي کارشناسي هم خيلي کم پيش مياد استاد از دانشجو بخاد با اين اطلاعاتش يه کم به راه حل يه مساله فکر کنه. (همين ميشه که اگه کسي بپرسه بايد با بچه شيطونم چيکار کنم مادربزرگ بي سواد من از من که مثلا کارشناس ارشدم بهتر جواب ميده).
وقتي از خردگرايي حرفي زده ميشه هميشه ياد استاد دانشمند و خردگرايي ميافتم که تو کلاسهاش هميشه با زحمت زياد ما را به فکرکردن واميداشت، و آنچه را در اهميت خردورزي به زبان مياورد عملا از ما ميخواست.به تازگي فهميدم استاد اسلامي -که ديد اندک انتقادي دينيام را به ايشون مديونم-، وبلاگي درست کردند و مطالبشون را که با يک ديد عقلي نه نقلي نگاشتند در اون وبلاگ قرار ميدن. مراجعه به وبلاگ ايشون را اکيدا توصيه ميکنم.http://mashal.blogfa.com/
با آرزوي بهروزي
سلام استاد
اریک فروم میگه: تولد فرایندی است که تا مرگ به طول می انجامد و بزرگترین فاجعه آن است که اکثر انسان ها پیش از آنکه به طور کامل متولد شوند، میمیرند.
راستی منظور از تولد چیه؟ آیا تولد همونه که تو شناسنامه هامون ثبت شده؟ اگه نیست، که به نظر من نیست، پس تولد ماها کیه؟ متولد شدیم؟ داریم میشیم؟ یا قراره بشیم؟
من که میگم "شدنی" در کار نیست، ما باید خودمونو متولد کنیم، باید ببینیم منظور از تولد و انسان بودن چیه، اون وقت برای تولد قدم برداریم.
چه خوب می شد اگه یکی یه آزمون آپگار هم برای این نوع تولد درست می کردن!
به هر حال اگه "اندیشیدن" همون تولد نباشه، بدون شک راهیه برای متولد شدن. و اگه اهل اندیشیدن باشیم حتماً اینو میپذیریم که ما به صرف دنیا اومدن "انسان" نیستیم، فقط قابلیت اینو داریم که انسان باشیم.
اندیشمند باشید
ارسال یک نظر
لطفااز درج نظر غیر مرتبط با مطلب خودداری نمایید. چنانچه در مورد موضوع دیگری پرسش دارید لطفا از طریق نشانی پست الکترونیک من ارتباط برقرار نمایید.